راستش اگر فیلم اینطور فروش نمیکرد و با استقبال مواجه نمیشد، شاید حساسیتها هم اینقدر زیاد نبود. مگر هالیوود تا به حال، کم فیلم حماسی تاریخی که پر از تحریف است ساخته؟ این شد که از همان اوایل اکران فیلم، عکسالعملها شروع شد؛ اعتراضهای رسمی و غیررسمی، بمب گوگلی، طومار و جمع کردن امضا و بحثهای وبلاگی، فضای ملتهب آخر سال را ملتهبتر کرد.
در این چند صفحه، این عکسالعملها را مرور کردهایم، به خصوص جریانی را که بعد از اعتراض ایرانیها در وبلاگستان به راه افتاد و قضیه داد و هوار و طومار و اعتراض را به چالش میکشاند.
اگرچه به نظر میرسد آتش این بحثها فروکش کرده باشد، اما نمیشود انکار کرد که نمایش سیصد باعث شد یک بار دیگر مسایلی که فراموش کرده بودیم و بدون راهحل جدی کنار گذاشته بودیم، پررنگ شوند. مهمتر از همه اینکه دوباره با این سؤال اساسی مواجه شدیم: «جواب این دروغها را چطور باید داد؟»
صفر سیصد
از اوایل آبانماه 85، زمانی که هنوز هیچ سروصدایی به پا نشده بود، اگر سری به اینترنت میزدید و واژة سیصد را جستوجو میکردید، چند دقیقهای از این فیلم را میتوانستید ببینید؛ یک معرفی تبلیغاتی از فیلمی که هنوز در مرحلة «Coming Soon» (بهزودی میآید) بهسر میبرد و کمپانی سازندهاش آش آنرا برای مخاطبان بالای هفدهسال پخته بود.
آنروزها کمتر کسی به فکر یک اعتراض خشک و خالی و یا حتی یک اقدام منفعلانة معمولی افتاده بود. انگار همه منتظر نهم مارس 2007 (هجده اسفند 85) بودند تا این فیلم به نمایش درآید و بعد هم به قلة پرفروشترین فیلمها در سه هفتة اول نمایشش برسد.
از این موقع بود که آرام آرام رگ غیرتها ورقلمبیده شد و مخها تکانی خورد. اولین شمع را ایرانیان خارج از کشور روشن کردند و نشان دادند که چیزی از حساسیت و دقتشان نسبت به کشورشان کم نشده است.
هموطنان معترض نامهای شکایتآمیز خطاب به استودیوی برادران وارنر نوشتند که ظرف کمتر از دو روز بیش از ده هزار امضای حقیقی زیر پایش خورده بود.
سیصد در محیط صفر و یک
در واکنش نسبت به این فیلم، شهروندان دنیای مجازی زودتر بههم پیوند خوردند و در وبلاگها و سایتها به نقد و اعتراض وسیعی پرداختند. ایمیلهای اعتراضی به سرعت فضای کاربران را پر کرد؛ به شکلی که فقط یکی از طومارهای آنلاین اعتراضی، سه روزه بیش از 40 هزاربار امضاء شد.
اضافه بر اقدامات فردی و صفحات شخصی کاربران، کارهای جمعی هم کلید خورد: دادن نمره پایین به فیلم سیصد در سایتهای معرفی فیلم، ویرایش و نقد آن در سایت ویکی پدیا و قراردادن لینکهایی در کنار نام این فیلم برای آشناکردن بازدیدکنندگان با واقعیتهای تاریخی، لینکهای فراوان به سایتها و وبلاگهای نقد و اعتراض، نظرسنجی و جمعآوری بازخوردهای اعتراضآمیز و...
اما اقدامی که بیش از همه اینها فضای وب را ترکاند، پیشنهادی نبود جز راهاندازی یک بمب گوگلی!
بمباران گوگلی حق مسلم ماست
این ابتکار که توسط لوگو ماهی (Legofish.com) مطرح شد، همان اقدامی بود که در اعتراض به تغییر نام خلیج فارس به خلیج عرب هم انجام شده بود. ایرانیان با ساختن یک بمب گوگلی دیگر، اینبار میخواستند پیام تحریفآمیزبودن داستان فیلم را به گوش جهانیان برسانند.
برای ساخت بمب گوگلی، سایت «300themovie.info» طراحی شد تا اطلاعات کافی دربارة ابعاد ضدایرانی این فیلم در آن قرار بگیرد و ایرانیان معترض بتوانند با نوشتن عبارت the movie 300 به آن لینک بدهند و امتیاز آنرا در موتور جستوجوی گوگل که محبوبترین موتور جستوجوی اینترنتی جهان است، بالا ببرند.
با این اقدام دستهجمعی، زمانی که کاربران سراسر جهان عنوان این فیلم را در گوگل جستوجو کردند، در یکی از اولین پاسخها با وبسایتی روبهرو میشدند که در آن ابعاد مختلف اعتراض ایرانیان به چشم میخورد. این نوع اعتراض در فضای اینترنت هنوز هم ادامه دارد و شما هم میتوانید برای پیوستن به خیل معترضان به آدرس www.petitiononline.com مراجعه کنید.
سینماگران ایرانی از خواب زمستانی بیدار میشوند
خانة سینما دست به کار شد و در نامهای اقدام هالیوود در دنیای کوچک سینما را محکوم کرد.
گروه فیلم و سینمای فرهنگستان هنر هم در روزهای پایانی سال 1385، نامهای اعتراضآمیز به دبیرکل یونسکو نوشت و تولید و پخش فیلم سیصد را مخربتر از تخریب بناها و آثار ارزشمند مرتبط با میراث تمدنی ملل و اقوام دانست.
حالا نوبت اعتراض سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بود تا بیش از این کوتاهی صورت نگیرد.
نماینده دائم ایران در یونسکو هم دست به قلم شده بود و نامههای اعتراضآمیزی به دبیرکل این سازمان، رؤسای گروههای جغرافیایی آسیا و اقیانوسیه (اسیک)، سازمان کشورهای اسلامی (OIC)، جنبش عدم تعهد و گروه 77 به علاوه چین نوشت و ضمن درخواست محکومکردن اینگونه اقدامات و تأکید بر واکنش مقتضی برای جلوگیری از بروز هر نوع اهانت به تاریخ و هویت ایران، خواستار بررسی مراتب در نشست عمومی گروهها و اعلام همبستگی آنها با ایران شد.
آتش اعتراض در میان دولتمردان مشتعل میشود
جواد شمقدری، مشاور هنری رئیسجمهور از اولین کسانی بود که واکنش نشان داد و گفت: «مسؤولان فرهنگی آمریکا حس کردند با غارت گذشته تاریخی ایران و توهین به آن، خود را از جنبههای روانی ارضا کنند و حملات خود را علیه ملت ایران سامان دهند».
معاون پارلمانی وزارت علوم هم این حرکت را برنامهریزی شده دانست و به تاثیر سوء آن بر افکار عمومی مردم دنیا اعتراض کرد.
نمایندگان مجلس، پیش از تعطیلات نوروزی، از وزرای فرهنگ و امور خارجه خواستند که به تولید این فیلم رسماً اعتراض شود و تأکید کردند برای ممانعت از نمایش فیلم در کشورهای مختلف و از جمله مالزی رایزنی انجام شود.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در اولین نماز جمعه سال86 تهران، فیلم سیصد را دستبرد ظالمانه به تاریخ بشر خواند و گفت پاسخ آن باید با زبان ادب و هنر و تصویر باشد.
سفارتخانههای ایران در چین و قطر پیشدستی کردند و پیش از اکران فیلم در آن کشورها خواستار جلوگیری از آن شدند.
سفارتخانههای کشورمان در فرانسه، اسپانیا، صربستان، تایلند، اوکراین، ازبکستان و ترکیه نتوانستند از نمایش آن جلوگیری کنند و تنها کاری که از دستشان برآمد اعتراض به اکران فیلم در آن کشورها بود.
نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل متحد، فیلم را مروج ایدئولوژی تنفر معرفی کرد. وزیر فرهنگ کشورمان هم بالاخره پس از اتمام تعطیلات نوروزی اظهارنظر کرد و سیصد را داغ ننگی بر پیشانی هالیوود خواند که فرزندان هنرمند ایرانی پاسخ جوانمردانهای به آن خواهند داد.
اعتراضها گسترش پیدا میکند
گروهی از اعضای سازمانهای مردمنهاد (NGO) با تجمع در مقابل دفتر یونسکو در تهران به ساخت و اکران سیصد اعتراض کردند.
جشن فرهنگی ایرانیان مقیم آمریکا که به مناسبت نوروز برپا شده بود، به اعتراض آنان به فیلم ضد ایرانی سیصد تبدیل شد.
دانشجویان ایرانی مقیم مالزی برای کاهش تأثیرات منفی فیلم، یک کمیته تنویر افکار عمومی تشکیل دادند. ایرانیان مقیم یونان طوماری امضا کردند و ضمن محکوم کردن تولید و اکران این فیلم، خواستار اعتراف دولتمردان یونانی به غیرواقعی بودن داستان سیصد شدند.
ایرانیان مقیم فرانسه و نمایندگی ایران در یونسکو برای صدور قطعنامهای در محکومیت فیلم، تلاش خود را شروع کردند.
دکتر رزمجو، باستانشناس و متخصص دورة هخامنشی پیشنهاد کرد وکلای ایرانی خارج کشور جمع شوند و از سازندگان فیلم با عنوان تخریب و تحریف فرهنگ ایرانی به سازمانهای مربوطه مثل یونسکو شکایت کنند.
مشعل امیدواری
هرچند همه اقدامهای مذکور لازم بوده و حتی باید بیشتر از این هم ادامه یابد، اما آنچه جایش خالی است، حرکت فعال به سمت معرفی فرهنگ کهن و متعالی دینی و ملی است که هر دو به شکلهای مختلف مورد هجوم کینهورزانه قرار میگیرند؛ کاری که مشعل امیدواری آنرا «جمشید و خورشید» روشن کرده است.
«جمشید و خورشید»، فیلمی است که پس از سه سال کار و هزینهای بیش از 500 میلیون تومان آماده نمایش شده است. این فیلم با هدف تولید و نمایش آثار برگرفته از واقعیتها و فرهنگ کهن ایرانی ساخته شده است.
به گفتة بهروز یغمائیان، تهیهکنندة این فیلم، در آن از صدای پرویز پرستویی، ترانه علیدوستی و ثریا قاسمی استفاده شده است.
این دیوانگی است
یکی دو سال پیش که ترکیه فیلم «عراق، دره گرگها» را ساخت، فریاد وا اسفا از خیلی از آمریکاییها برخاست که این چه تصویر غیرانسانی و خشونتباری است که از سربازان رئوف و درستکار کشورمان نشان میدهید؛ آدمهایی که خونسردانه و ظالمانه فوج فوج انسانهای بیگناه را میکشند و آنهایی را که زنده میمانند به ابوغریب میفرستند.
در ابوغریب «عراق، دره گرگها»، یک پزشک یهودی بود که اندامهای اسیران را قطع میکرد تا بعدا آنها را به پولدارهای تلآویو و لندن و نیویورک بفروشد.
نقش این آقای دکتر را «گری بوسی» مفلوک بازی میکرد. حالا چرا مفلوک؟ به خاطر اینکه این تصویر غیرانسانی و وحشیانه از یک طبیب یهودی به قدری خشم جامعه پزشکی یهودیان را برانگیخت که اعلام کردند هرگز حاضر نخواهند شد بوسی بیچاره را به عنوان بیمار در مطب خود بپذیرند.
یک بار دیگر هم وقتی مصریها فیلم «سوار سلحشور» را ساختند، آمریکا و اسرائیل به خاطر جهتگیری ضدیهودی فیلم (البته به تفسیر خودشان) از دولت مصر خواستند جلوی پخش فیلم در کشورش را بگیرد.
میبینید این یانکیها چه روح لطیف و حساسی دارند؟ البته فقط وقتی که پای آبرو و حیثیت خودشان وسط باشد! وگرنه مثل آب خوردن «بورات» میسازند و فرت و فرت بهبه و چهچهاش را هم میگویند. یا مثلا همین فیلم سیصد.
موافقان سیصد چه میگویند؟
شاید اگر اعتراضات رسمی و غیررسمی ایرانیها به سیصد نبود، این فیلم اینقدر سر و صدا به پا نمیکرد. ملت میرفتند فیلمشان را میدیدند و فحشی میدادند یا تعریفی میکردند و قضیه تمام میشد. اما انتقادهای اینوریها، قضیه را برای آنوریها هم مهم کرد و کلی توی سایتها و وبلاگهایشان در اینباره مطلب نوشتند و نظر گذاشتند.
عدهای که با اعتراض ایرانیها مخالف بودند، اغلب حرفهای تند و گستاخانهای در مورد اسلام و ایران میزدند و حتی بعضیهاشان کار را به توهین و فحاشی رساندند. یکی از این افراد توی سایتش ابراز تعجب کرده بود که چطور حکومت ایران که تا به حال همیشه سنگ اسلام و شریعت را به سینه میزد، ناگهان ملیگرا شده و به طرفداری از پرشیا درآمده است؟
البته همه مخالفین اینطور حرف نمیزدند. آنهایی که منصفتر و مؤدبتر بودند، تأکید کردند که فیلم بر اساس یک واقعیت تاریخی ساخته شده (همان جنگ ترموپیل معروف) که ایرانیها در آن شکست خوردند و اگر اعتراضی هست، باید به تاریخ باشد نه به فیلم.
بعد هم ایرانیها را دعوت کردند بروند یک بار دیگر تاریخ را بخوانند و اینقدر غر نزنند. آنها در عین حال منکر این بودند که فرانک میلر (نویسنده کتاب مصوری که سیصد را از روی آن ساختهاند) قصد داشته یک بیانیه سیاسی صادر کند.
یکیشان هم نوشته بود که گرچه بخشی از اعتراضات ایرانیها را درک میکند و آن را درست میداند، اما با این بخشاش که میگوید دولت آمریکا و سیا در ساخته شدن این فیلم نقشی داشتهاند، موافق نیست.
یک آقایی که ظاهرا دلش از جای دیگری پر است، گفته بود: «وقتی میشنویم این فیلم آتش به جان ایرانیها انداخته، میفهمیم تصویر جامعه بستهای که از این کشور ارائه میشود، کاملا درست است. سیصد محصول نابترین نوع آزادی است که در آمریکا وجود دارد و پاسخی است به کسانی که مدعیاند هولوکاست اتفاق نیفتاده».
نظر کوتاه یکی از دیگر طرفداران سیصد هم جالب توجه است: «فکر میکنید چند نفر در دنیا میدانند که پرشیا همان ایران است؟»
جالب است که در جلسه مطبوعاتی شب افتتاح فیلم در آمریکا سؤال اغلب خبرنگاران درباره ارتباط فیلم با وقایع روز و تنش میان ایران و آمریکا بود. تا جایی که حتی این پرسش مطرح شد: «بوش کدامیک از اینهاست؟» خشایارشاه (نماد بوش با لشگر عظیمی که در مقابل گروههای تروریستی عراق کم آورده) یا لئونداس (رئیسجمهوری که مثلاً قرار است سمبل دفاع از دموکراسی باشد).
و مخالفانش...
مخالفان سیصد دو دسته بودند: آنهایی که اصالت فیلم را از لحاظ تاریخی زیر سؤال میبردند و گروهی که از منظر اخلاقی آن را نکوهش میکردند.
سایت «ورلد نت دیلی» در مقالهای نسبت به تصویر کاریکاتورگونهای که سیصد از نبرد ترموپیل نشان میدهد، هشدار داد و فیلم را نمایشی صرف از همجنسبازی و خونریزی دانست.
یک مورخ هم طی مقالهای که در آن به اشکالات تاریخی سیصد اشاره کرده بود، نوشت: «منبع اصلی سیصد، کمیک بوکی است که به خاطر بیدقتیهای تاریخیاش شهره شده. اینکه ادعا کنیم سیصد بر اساس واقعیت است، همانقدر پذیرفتنی است که بگوییم جنگ ستارگان تصویری واقعی از ناسا را نشان میدهد».
«اسکرین هد»، سیصد را «اولین ناامیدی بزرگ سال2007» خواند و «تورنتو استار» هم در مقالهای با عنوان «اسپارت؟ نه، این دیوانگی است»، برخی تخطیهای سیصد در نمایش واقعیت را برشمرد.
از اینها گذشته، بعضی آدمهای با وجدان هم پیدا شدند که نادرستی و غیراخلاقی بودن این کار را به رخ هموطنانشان کشیدند: «هیچکس فیلمی را که مردم میهنش را شیطانی و وحشی به تصویر میکشد، دوست ندارد. آیا درست است ایران فیلمی بسازد که فرهنگ و تمدن آمریکا را جعلی و شیطانی به تصویر بکشد؟ در این صورت ما چه عکسالعملی نشان خواهیم داد؟ میگوییم «آروم باش، این فقط یه فیلمه؟ آیا یک فیلم نباید واقعیات را به تصویر بکشد؟»
و این هم نظر یک آمریکایی دیگر: «فرض کنیم آمریکا کشوری ضعیف و کوچک بود و چین به عنوان یک قدرت میخواست به ما حمله کند. بعد چینیها یک «بلاک باستر» (پروژه بزرگ سینمایی) علم میکردند که در آن، جورج واشینگتن و دیگر بزرگان تاریخمان افرادی ضعیف، ترسو و احمق بودند و نقش بومیان آمریکایی را هم هنرپیشههای چینی بازی میکردند... بله، این قدرت غولپیکر سرمایهداری است که همه چیز را از آن خود میداند و ارتشها را نابود میکند. اما قبل از آن، فرهنگ و تاریخ ملل را به لجن میکشد».
به شهادت خبرگزاری سیانان که هر هفته یک موضوع خاص را انتخاب و از نظرات مثبت و منفی بلاگرهای انگلیسی در آن مورد آمارگیری میکند، 63درصد کاربران اینترنتی در مورد این فیلم نظر مثبت داشتهاند و فقط 18درصد به انتقاد از آن پرداختهاند. نکته جالب اینکه آراء مثبت در مورد سیصد، بین زنها به طرز چشمگیری بیشتر از مردها بوده است؛ 75 در مقابل 59. زنهایی که از فیلم خوششان آمده اغلب با فیزیک بازیگرها حال کردهاند.
در حالی که صحنههای اکشن و جنگی فیلم بیشتر به مذاق آقایان خوش آمده است. بین کسانی که به سیصد، رأی منفی دادهاند هم دو دسته عمده پیدا میشود: آنهایی که تونالیته قرمز و قهوهای فیلم حالشان را به هم زده و گروهی که سیصد را یک محصول تبلیغی میدانند که افکار عمومی آمریکا را برای حمله به ایران آماده میکند.
حرکت تودهوار یا حرکت فرهنگی؟
خبر فیلم سیصد خیلی زود پخش شد و آدمهای مختلف، نظرهای متفاوتی در موردش دادند؛ یکی به شدت محکوم کرد، یکی هم معتقد بود این تنها تخیل یک آمریکایی است و اصلا نباید بهاش توجه کرد.
عدهای هم پیدا شدند که میگفتند خوب شد! لااقل با این یکی، تلنگری خوردیم که تاریخ چند هزار سالهمان یادمان بیاید. وبلاگنویسها توی این ماجرای اعلام نظر، بیشتر از بقیه فعال شدند؛ به ویژه اینکه توی کامنت و پستهایشان راحتتر حرف میزنند و روراستتراند.
با موضوع فیلم سیصد، چند ساعت وبلاگگردی کردیم ببینیم بیانیههای صادرشده درمورد این فیلم چه گفتهاند. بعد هم سعی کردیم آنها را دستهبندی کنیم. اینجا تعدادی از آنها را آوردهایم که اگر تا به حال نخواندهاید، بخوانید:
خودمان با فرهنگ و تاریخمان چه کردهایم؟
خیلی از وبلاگرها روی این نکته دست گذاشتهاند که حرمت امامزاده با متولیاش است.
«چرا هر چی اتفاق تلخ است بر سر این فرهنگ و تمدن 2500 ساله میآید! معلوم است. وقتی خود ما کنار میدان نقش جهان برج جهاننما میسازیم، سد سیوند را کنار آثار تاریخی باستانی میسازیم و... چه انتظاری از بقیه داریم؟»
«من از تمام کسانی که در ساختن این فیلم سهیم بودند کمال تشکر را دارم؛ چرا که به یادمان انداختند که ما هم تاریخ و گذشتهای داریم. همان تاریخ و گذشتهای که اگر همین فیلمها نباشند از یادمان میرود. آیا تا به حال اینقدر به تاریخ و فرهنگتان ارزش گذاشته بودید؟ خیلی از کسانی که تو همینجا پیام گذاشتهاند، همان کسانی هستند که وقتی صحبت از فرهنگ و گذشته این سرزمین میکردید، شما را مسخره میکردند و میگفتند عقبماندههای تاریخی یا خیلی لطف میکردند و به حرفهای شما بیاعتنا بودند.
باز هم گلی به جمال هالیوودیها که هر چند وقت یک بار تلنگری به ما میزنند. بهتر نیست به جای اینکه همهاش غر بزنیم و شکایت کنیم، خودمان به فکر شناساندن فرهنگ و تمدن این سرزمین به دیگر ملل باشیم؟! البته اگر چیزی از یادمان نرفته باشد.»
این فیلم خشن، فانتزی و تخیلی است
این میان بعضی هم پیدا شدهاند که راحتترین کار را کردهاند و خیال همه را راحت؛ کامنت گذاشتهاند که بابا، این فیلم یک تخیل محض است. اصلا کی ادعا کرده واقعیت دارد که باید بهاش اعتراض کرد.
«واقعا متأسفم که هنوز تفاوت میان فیلم فانتزی و تودهپسند و وقایع تاریخی را تشخیص نمیدهیم. وقتی بلیت سینما میخریم که نباید فکر کنیم رفتهایم کتابخانه برای تحقیق. مگر هر کسی میخواهد فیلم بسازد – از هر چیز و هر کسی – باید اول بیاید از ما اجازه بگیرد؟ لابد اگر فردا کسی از کورش هخامنشی هم فیلم کمدی ساخت، میخواهید بروید و در خود هالیوود زنده زنده به آتش بکشیدش!...»
یکی دیگر هم گفته:«بین اعتراض به تلاش برای تغییر نام خلیجفارس با اعتراض به اینطور فیلمها تفاوت وجود دارد.»
فیلم تاریخی بدون خشونت یعنی سیبزمینی!
یک تعداد دیگر از کسانی که زحمت کشیدهاند و در طومار وبلاگی امضایی زدهاند، یادآور شدهاند که «سر چی دارید دعوا میکنید؟» خب، تاریخ پر است از همین خشونتها و خونریزیها. نمیشود که انکارشان کرد.
«همین بوده دیگر! یعنی واقعا سربازان ما بدون خشونت و بیرحمی بر دشمن غلبه میکردند؟ واقعا خشایارشاه، با ادب و نزاکت بر رومیها پیروز شد؟ یا نادرشاه، هند را گرفت؟ همین آغامحمد خان قاجار با مردم ایران چه کار کرد؟...»
به جای مخالفت، مقابله کنید
یک نظر هم هست که هم جالب است، هم یکطورهایی فوتبالی! یعنی اینکه به جای قدمزدن و دفاعکردن از فرهنگ و تاریخمان، برویم روی دروازه حریف حمله کنیم و مقابله کنیم: «در دوران مدرن امروزی با این همه امکان ارتباطات نمیشود دهانها را بست و جلوی حرفهای مخالف را گرفت.
بهترین واکنشی که ایرانیها میتوانند در برابر فیلمی مثل سیصد نشان بدهند، این است که خودشان گذشته خوب و پرافتخارشان را خراب که نکنند هیچ، بروند فیلم و اثرهای هنری دیگری با کیفیت، برای معرفی تاریخمان بسازند، البته با همین کیفیت و تبلیغات.»
اما گرچه مقابله با چنین فیلمها و کارهای تبلیغاتی جز از راه فرهنگی هم ممکن است، اما من شخصا هیچ راهی را بهتر، تاثیرگذارتر و عمیقتر از عرضه آثار فرهنگیمان به دیگران نمیشناسم.
اگر در این سالها هم نتوانستهایم آن تصویر ایران خشن و بدوی را از ذهن خارجیها پاک کنیم، به گمانم در درجه اول به همین کمکاری و حتی سنگاندازی مسؤولان حکومتی در عرضه محصولات فرهنگیمان – ابتدا در داخل و سپس در خارج – مربوط میشود. نتیجة طبیعی جلوگیری از عرضه آثار فرهنگیمان و در عوض پخش گسترده و بیمحابای محصولات فرهنگی آمریکایی و اروپایی در کشور و بهخصوص در تلویزیون، جز این نیست که نه فقط آنها که حتی خودمان هم به این باور برسیم که فرهنگ و تمدن یعنی غرب، و ایران و کشورهایی مثل آن یعنی عقب ماندگی، یعنی حذف مدام دیگری و یعنی ناتوانی در زایش فرهنگی.
حتی همین ناتوانی در دادن یک پاسخ فرهنگی درخور و اکتفاکردن به حرکتهای تودهواری مثل همین تهیه طومار امضا هم به نظرم معنایی جز تایید آن دیدگاه ندارد که ما مردمی بدوی هستیم و از تحلیل و ارائه مستندات ناتوانیم، تحمل شنیدن و دیدن دیدگاه مخالفمان و توانایی بیان نظرات مخالف آن را نداریم و به جای آن حرکتهای تودهوار را میپسندیم.
آن هم نه در برابر یک حرکت سیاسی که در مقابل یک محصول تخیلی و بههرحال فرهنگی. آیا واقعا پاسخ کاری فرهنگی یا حتی شبهفرهنگی، حرکتهای تودهوار است یا حرکتهایی فرهنگی؟
شما فقط تعصب ناسیونالیستی دارید
نویسنده یک کامنت هم که در بحث وبلاگی فیلم سیصد وارد شده، تقسیمنکردن حلوا در جنگ، بهویژه لشکرکشیهای قدیمی را یادآوری کرده و گفته که اعتراضتان برای چیست؟
«والا این فیلم سیصد مگر چی دارد که این همه در موردش شلوغ بازی درآوردهاید؟ اینقدر نباید به مسایل، ناسیونالیستی نگاه کرد.
اتفاقا خوب فیلمی هم ساختهاند. مگر در جنگ، حلوا خیر میکردند؟ تازه جالب اینجاست که خیلیها که عرق ملیشان به جوش آمده، هنوز فیلم را ندیدهاند و با این وجود سینه چاک کردهاند! مگر چه گلی به سر دنیا زدهایم؟...»
اینها مسیح را هم به بازی میگیرند
خب، یک نفر هم در این دعوا و بحث یک نکته را یادآور شده که بگوید اینها کارشان از این حرفها گذشته و عین خیالشان نیست چی را تحریف میکنند، چی را مسخره:
«غربیها برای خودشان هم از اینجور فیلمها کم نساختهاند. مسیح برای آنها مهمتر است یا خشایارشاه؟ آنها برای مسیح هم از همین فیلمها ساختهاند که توی اروپا و آمریکا هم صدای خیلیها را درآورد. دیگر چه انتظاری دارید؟ ول کنید بابا.»
شلوغش نکنید، فروشش بیشتر میشود
توی بعضی پستها و کامنتها یک عده هم یادآور شدهاند که همینطور اعتراض کیلوییکردن خودش باعث تبلیغ برای فیلم میشود:
«سکوت شاید منفعلانهترین کار ممکن است. اما میدانم که آن کمپانی هالیوودی روی همین اعتراضها بهعنوان جنجال تبلیغاتی برای فروش فیلم هم حساب کرده و میداند این طوری، فروش فیلمش چندبرابر میشود.» این البته حرف بی راهی نیست ولی نمیشود توقع داشت تاریخ کشورمان را اینطوری تحریف کنند و ما هم دست روی دست بگذاریم.
کی گفته شاهان و لشکرشان نمونه فرهنگ بودهاند؟
بعضیها هم برای رفع نگرانی گفتهاند که چرا فکر میکنید اگر سربازهای خشایارشاه را خشن نشان دادهاند، فرهنگ و تمدن ما را زیرسوال بردهاند؟
«نمونههای تمدن ما شاهان و فرماندهانشان نیستند. وگرنه تاریخ ایران همین بوده؛ مدام درحال جنگ و گسترش سرزمین بودهاند.
خشونت هم طبیعت این مساله بوده. الگوهای تمدن ما ابوریحان بیرونی و ادبا و حکمای ما هستند. به فکر تبلیغ آنها باشید. اگر آدمهایی مثل خشایارشاه و بوش و هیتلر و استالین، نمونه تمدن ملتهایشان باشند و ابوریحان و هراکلیتوس و سقراط فراموش شده به حساب بیایند، باید به حال همة تمدنهای بشری گریه کرد!»
چندتا از برو بچههای سپاه اسپارت. به شیوة ایستادن آنها نگاه کنید. فقط یک S بزرگ روی سینهشان کم دارند تا بشوند خود سوپرمن
چهرة سربازان ایرانی را زیاد در فیلم نمیبینیم. اغلب آنها یا ماسک به چهره دارند و یا مثل بالا صورتشان پوشیده است
خشایارشاه فیلم ربطی به چهرة ثبت شدة تاریخی او ندارد. بیشتر شبیه یک فرمانروای آفریقایی منحرف جنسی است!
این جزو قواعد جنگ است
فریدالدین حدادعادل: 1 - اگر کسی در سنگر و در زمان درگیری، مشغول تیراندازی باشد و کسی از پشت بیاید کنارش بنشیند و با دست روی شانهاش بزند و بالاخره بتواند طرف را راضی کند به توقف و بپرسد میدانی داری چه کار میکنی؟ و بعد پاسخ بشنود که «دارم یک اثر هنری خلق میکنم»، به فرد سؤال کننده و شمای خواننده چه احساسی دست میدهد؟
قصه فیلم سیصد هم همینطور است. اگر هم فیلمساز محترم قصد تشدید فشار بر ایران را نداشته بوده است، خواه ناخواه در این جنگ، او در یک طرف صفحه نبرد، مشغول تیراندازی است و از قواعد جنگ که همان ضربه زدن و ضربه خوردن است، ایمن نیست.
2 - موقعی که آمریکا به عراق و افغانستان حمله کرد یا لیبی را بمباران کرد، مردم آمریکا ناراحت نشدند. پاپیونهای زردی که به نشان حمایت از بوش در جنگ عراق به در و دیوار و حتی درخت و هر جا که میشد پاپیون گره زد، الصاق شده بود، گواه نظر بنده است.
بخشی از این آمادگی در جوامعی که رسانهها، باورها را هدایت و کنترل میکنند از طریق سینما و تلویزیون ایجاد میشود. اگر ما آدمهایی ترسیم شویم خشن، بیفرهنگ، بیرحم و نامرد و حالا که داریم بمب اتم میسازیم و امروز یا فرداست که بزنیم و همه چیز را به هم بریزیم خب، چرا بمباران نشویم و سر جای خودمان نشانده نشویم؟ فیلم سیصد، قدمی در مسیر ترسیم چهرهای بد از ما نزد دنیاست. حالا بعضیها میگویند این قدم ناخواسته است و قدم بزرگی هم نیست و بعضی دیگر هم نظری غیر از این دارند.
3 - فیلم سیصد را اگر کنار مطالب روزنامهها و میزگردهای سیاسی و قطعنامهها و تحریمها بگذاریم، معنی دیگری پیدا میکند.
اگر فقط فیلم و جریان سینماییاش را ببینیم، دلمان تازه باید برای فیلمساز بیچاره بسوزد که آمده یک فیلم تاریخی، فرهنگی بسازد و بالاخره در هر فیلمی هم یک آدم بد پیدا میشود که البته مستحق شکست هم هست و حالا این ایرانیهای پررو و شلوغ هر چیزی را سیاسی میکنند، از جمله سیصد را! واقعیتی که برای ما دارد رقم میخورد این است که همه دارند ما را میزنند، حالا این آقا هم پیدایش شده و دارد همان حرفی را که سیاستمداران برای اقشار فرهیخته بر ضد ما میزنند، با فیلم و زبان عامه پسند برای مردم کوچه و خیابان میزند. ما که نمیتوانیم مثل آنها فیلم بسازیم. بگذار دست کم داد بزنیم که طرف خیالنکند هر کاری با ما بکند حتی حالیمان نمیشود که چه بلایی سرمان آمده است!
4 - راستی! چرا هر وقت تلاش و موفقیت ایرانیها بیشتر میشود رماننویسها و فیلمسازها یاد ملت ایران و مسایل اجتماعی آن و تاریخ پرفراز و نشیب آن میافتند.
5 - شما میدانید که چرا هیچکس از دوران پرحادثه سلسلههای اسلامی فیلم نمیسازد؟! حتی سراغ نادر هم نمیروند؟! نادر که هیچ، به دوران ایران باستان هم نمیپردازند! بالاخره این کوروش بود که در گرماگرم جنگ و در ابتدای پیروزی، آن دستور تاریخی را درباره حقوق اقلیتها صادر کرد یا نه، چرا کسی چنین سوژههایی را به خاطر نمیآورد؟
6 - تبلیغهای مربوط به فیلم را خواندهاید. من بعضی از یادداشتهای اجتماعی اروپایی درباره فیلم را دیدهام. بخواهیم و نخواهیم نظرشان در مورد ما همین است که در فیلم ترسیم کردهاند. کاری ندارد. در سایت یاهو هم هست.
آخر دو هزار سال پیش آتنیها دموکراسی داشتند؟! پس چرا در شرح حادثه فیلم و تاریخ آن میگویند با این اتفاق، خطی در صحرا بین دموکراسی و دیکتاتوری کشیده شد؟ کدام صحرا؟! ما که لشکر دویست هزار نفری را آن زمان به یونان بردیم و از تنگه بسفر، با پل معلق پیش ساخته عبور دادیم، صحرانشین بودیم؟! علف میخوردیم؟! آنها هم از روزی که تمدنشان به دنیا آمد، مهد دموکراسی بودند دیگر؟! نه؟!
سید بشیر حسینی- احسان عمادی